زندگی سلطنتی ممکن است پر زرق و برق به نظر برسد، اما واقعیت اغلب به طور قابل توجهی کمتر جذاب است.
از خانه های باشکوه و اصطبل خدمتکاران گرفته تا BFF با ملکه و لیدی در انتظار شاهزاده مارگارت، آن گلنکانر، به دنیا آمد بانو آن کوک، دختر بزرگ از 5 نفر.هفتم ارل لستر، از یک زندگی افسانه ای به وجودی جهنمی سقوط کرد.
در یک رقص اول در هتل ریتز در پاریس، آن با کالین تنانت میلیونر ملاقات کرد – “خیلی خوش قیافه، جذاب، رقصنده ای شگفت انگیز، همچنین بخشی از مجموعه پرنسس مارگارت است و انواع افراد، نویسندگان و هنرمندان پر زرق و برق را می شناخت. این نویسنده 90 ساله در خاطرات خود می نویسد: «هر چه که باشد؟ درس هایی از یک زندگی غیرمنتظره» (Hachette).
در سال 1956 با تنانت ازدواج کرد.
او که یک باکره بود، امیدوار بود که او در مورد رابطه جنسی با “لرمت و مهربانی” به او بیاموزد.
اما در شب عروسی آنها، او عصبانی شد و تصمیم گرفت که او می تواند اصول سکس را در یک نمایش خصوصی جنسی در یک فاحشه خانه پاریس یاد بگیرد.
(احساس میکرد که او میگوید، “تو در این کار ناامید هستی – اما نکات خوبی را از تماشای آن دریافت میکنی.” “تا زمانی که من و کالین با هم میخوابیدیم، زندگی جنسی ما با انتقاد و ناامیدی همراه بود.” )
او فاش می کند که تنها زمانی که رابطه جنسی عالی بود، در گرنادین ها بود، زمانی که او نوشیدنی او را با ال اس دی میل کرد و در حالی که او توهم داشت با او عشق ورزی کرد. او میگوید، این کار مهار نشده بود.
اتحادیه از آنجا به سرعت به سراشیبی رفت.
گلنکونر که کتاب پرفروش سال 2019 «بانوی در انتظار» را نوشته است، مینویسد: «حقیقت ساده این است که من در بیشتر دوران ازدواجم با خشونت خانگی و آزار زندگی کردم. ، تا به حال.
او می گوید: “خشم ها و طغیان های خشونت آمیز شوهرش فقط شخصیت او بود و من به سادگی مجبور بودم آنها را تحمل کنم.”
نوشتن زندگینامهام باعث شد دوباره به ازدواجم نگاه کنم و اکنون احساس میکنم که میتوانم اعتراف کنم که همسر کالین در مواقعی چقدر ترسناک بود.»
او هرگز به او نگفته بود که قبلاً در حال بهبودی در یک کلینیک سوئیس دو حمله عصبی داشته است.
هنگامی که او از مادر شوهرش شکایت کرد، به او توصیه شد که “به او یک فنجان کاکائو خوب در زمان خواب بدهد” تا طغیان های خشونت آمیز او را فرو نشاند.
گلنکونر با جزئیات دردناک می نویسد که چگونه عصبانیت های شدیدی به راه انداخت و قصد داشت روحیه او را بشکند و او را وادار کرد که چمدان او را مانند اسب باری که پشت سر او راه می رود حمل کند.
او می نویسد: “این با جیغ زدن شروع شد و خیلی زود به تف کردن، هل دادن و پرتاب اشیا ادامه داد.” «او مثل یک بچه شیطون چیزهایی را به سمت من پرتاب می کرد. او فقط یک بار، سالها بعد، مرا کتک زد، اما آن حمله به اندازهای جدی بود که پرده گوش راستم را سوراخ کرد و باعث شد برای همیشه در آن گوش ناشنوا باشم.»
او میگوید که این آسیب زمانی ایجاد شد که او با عصای استخوانی کوسهاش سرش را کوبید و باعث ترکیدن پرده گوش شد.
ازدواج او با او «تقریباً مرا نابود کرد»، اما او آزار شدید را پذیرفت، زیرا «زندگی من مهمانیها، مردم، مسافرتها، با بسیاری از دوستان برجستهای داشت».
علاوه بر این، این اتحادیه وحشتناک پنج فرزند به دنیا آورد که او بیشتر آنها را بزرگ کرد، البته با کمک یک گردان آشپز، پرستار بچه و خدمتکار.
متأسفانه، تنها سه کودک زنده ماندند. یک پسر معتاد به هروئین بر اثر هپاتیت جان خود را از دست داد و پسر دیگری نیز به بیماری ایدز تسلیم شد.
شایعاتی منتشر شد مبنی بر اینکه نفرین تننت وجود دارد.
پس چرا او اینقدر صادقانه در مورد ظلم و ستم در حال حاضر در چاپ صحبت کرده است؟
او فاش میکند که او را تشویق میکردند، همسر ملکه بریتانیا، کامیلا پارکر بولز، همسر شاه چارلز.
یک دهه پس از ازدواج، آن معشوقه ای گرفت که او را شناسایی نمی کند، و این رابطه بیش از سه دهه به طول انجامید و شامل تلاش های گاه به گاه آخر هفته و صرف ناهار با هم بود.
اما با این حال، او را متوجه شد که چه چیزی را از دست داده است. کالین هرگز نفهمید که او مشاهده می کند که چگونه می تواند معشوقی داشته باشد که به زیبایی او نباشد.
در سال 1958، دو سال پس از ازدواج کالین با آن، وارث پلی بوی یک ثروتمند مواد شیمیایی سفیدکننده صنعتی، جزیره Mustique در دریای کارائیب را خرید و آن را از یک زمین بایر مملو از پشه بدون جاده یا آب روان به یک بهشت جت ست با وحشی تبدیل کرد. ، مهمانی های ساحلی برهنه، مواد مخدر و میهمانان مشهور سرحال – افراد اجتماعی و ستاره های راک از جمله میک جگر.
زمانی که خواستگار پرنسس مارگارت بود و همچنان به او وسواس داشت، کالین پس از ازدواج با لرد آنتونی اسنودن، یک قطعه زمین در جزیره به عنوان هدیه عروسی به او هدیه داد. (در اینجا بود که مارگارت رابطه بدنام هشت ساله خود را با رودی لیولین، باغبانی که 17 سال از او کوچکتر بود، ادامه داد که منجر به طلاق او از اسنودن شد.)
کالین خود را به عنوان پادشاه جزیره معرفی کرد و یک تاج طلاکاری شده و یک گردنبند از استخوان های انسان بر سر داشت.
این زوج هرگز طلاق نگرفتند، اما در نهایت جدا از هم زندگی کردند.
هنگامی که در سال 2010 درگذشت، کالین که پس از مرگ پدرش لرد گلنکونر شد، تمام دارایی خود را به خدمتکار خود در Mustique، کنت آدونای، که او را پسرش توصیف کرد، واگذار کرد.
در همین حال، آن گلنکونر یافتن آرامش را به لطف شاهزاده خانم مارگارت نسبت می دهد که به او می نویسد: «سخت کردن ستون فقرات و ادامه دادن با آن».